چشم پوشی کردن مترادف
چشم پوشی کردن مترادف فعل فرم
- بی اعتنایی چشم پوشی، بهانه ای ببخش، چشم پوشی، عفو، چشمک در.
- دست غفلت فراموش، scant، جست و خیز، خفیف، حذف، روگذر، بی اعتنایی، نادیده گرفتن.
- نظارت بر نظارت مستقیم، بررسی، سازمان دیده بان، نگه داشتن چشم در، مدیریت، بازرسی، مورد مداقه قرار دادن، superintend.