کاف مترادف


کاف مترادف اسم فرم

  • ضربه با صدا غذا خوردن سیلی، جعبه، بوفه، سکته مغزی، زدن، رپ، کشیدن، شیر، ضربت سخت زدن، لیسیدن، clout، کمربند، پانچ.

کاف مترادف فعل فرم

  • سیلی، بوفه، کف زدن، ضرب و شتم pommel جعبه، کوبیدن، کشیدن، ضربه، شیر، ضربت سخت زدن، کتک زدن، ضربت، clout، کمربند، پانچ.
کاف لینک های مترادف: