کباب مترادف


کباب مترادف فعل فرم

  • تمسخر اى سوار، بچه، دنده دار، کسی را دست انداختن، مسخره، travesty، تقلید و هجو کردن، تقلید مسخره امیز، twit، طعنه زدن، انتقاد، تاول زد، اسلم، پان نوعی رامی.
کباب لینک های مترادف: