کج کردن مترادف


کج کردن مترادف فعل فرم

  • بدجلوه دادن تحریف کج، پیچ و تاب، تعصب، پیچ، وزن، garble، گزافه گویی، شیب، خون.
کج کردن لینک های مترادف: