کرده ام مترادف


کرده ام مترادف فعل فرم

  • جعلی، داشت.
  • صدای پا تقلا، فشار، پیشرفت، درایو رو به جلو فشار دهید، پیشبرد، چشمه، به دست آوردن.
  • قالب بازیگران چکش، شکل، مد، ایجاد، مدل، contrive، ابداع، اختراع، سکه، تولید، ببافند، سرچشمه، اسکنه.
کرده ام لینک های مترادف:

کرده ام مترادف،