کشش مترادف


کشش مترادف اسم فرم

  • اسپاسم حرکات غیر ارادی اندامها, حرکت تند و سریع انقباض، کشش، throb، تیردان قرار گرفتن، تپش قلب، لرزش، لرزش، لرز، چشمک زدن.
  • اصطکاک کشیدن حمل چسبندگی مقاومت، مخالفت، تنش، کشیدن، کشیدن.
  • تلاش اعمال مسافت، تلاش، مبارزه، سخت کار کردن، کشش، فشار، خرحمالی، صنعت، فشار، travail، عرق.
  • دسته نوار شستی، میل لنگ، فرمان، ادراک، پس زدن دهنه اسب، ماشه.
  • زمان مدت دوره، فاصله، دهانه، طلسم، هل دادن، فصل، ساعت، مدت، تصدی.
  • فاصله طول میزان اندازه گیری رسیدن, راه, قطعه، گستره، محدوده، البته، قطب نما، دامنه، مقیاس، حیطه.
  • فرمت، کشش، طولانی شدن طول کشیدگی، کشش، انعطاف پذیری، انعطاف پذیری بدهد.
  • نفوذ، قدرت, وزن, اهرم, کشیدن, clout.
  • یدک کش، تکان شدید و سخت دو حرکت یا کشش ناگهانی, حرکت تند و سریع، جرات برداشتن دررفتگی ربودن آچار جاذبه های, جاذبه.

کشش مترادف فعل فرم

  • از برگزاری مطرح، گسترش رسیدن، اصرار کردن، طرد کردن.
  • حذف را از عصاره، قرعه کشی، تکان شدید و سخت، جابجا کردن، جرات، برداشت، ربودن، توان، تلاشهاى، ریشه، حفاری، extirpate.
  • حرکت تند و سریع جلو quaver، رعشه، palpitate، quiver، بیداد، چشمک زدن، بال بال زدن، لرز، لرزش، قرارداد.
  • فشار استرس، قرعه کشی، بکشید جلو، دندانه دار کردن، زور، اعمال، منقبض، سفت.
  • قرعه کشی، گسترش، جلو، بزرگ، گسترش، تقویت، بزرگ، پهن، گسترش، متورم شدن، گشاد، تورم، باد، طولانی، protract، برسد، گسترش، اجرا، برو، پوشش، محدوده.
  • کشیدن تقلا، دو مسافت، پس زدن دهنه اسب, حرکت تند و سریع، حرکت یا کشش ناگهانی، تکان شدید و سخت، جذب، فریب، magnetize.
کشش لینک های مترادف: راه, وزن, اهرم, کشیدن, جاذبه,

کشش مترادف،