کشف کردن مترادف


کشف کردن مترادف فعل فرم

  • حل درک عمق درک، درک، حل و فصل, کشف, فاش, توضیح، روشن است تا.
  • روی چیزی حساب کردن، معلوم، کشف، تعیین، تشخیص، contrive، تدبیر، تصور کنید.
کشف کردن لینک های مترادف: کشف,