کش رفتن مترادف


کش رفتن مترادف اسم فرم

  • با صدا غذا خوردن، ضربه سیلی thwack، با مگس کش زدن، اعتصاب، آمار، ضربت سخت زدن، سکته مغزی، کلیپ.

کش رفتن مترادف فعل فرم

  • pilfer purloin، filch، سرقت، راب thieve, با را، ربودن، آسانسور، خرج کردن، پلیس.
  • داشتن اعتصاب، سیلی، آمار، کوبیدن ضربت سخت زدن، با مگس کش زدن، بد گویی کردن، واکسن، دستبند اهنین زدن به، thwack، فشار با نوک انگشت، پانچ.
کش رفتن لینک های مترادف: