کف زدن مترادف


کف زدن مترادف اسم فرم

  • انفجار ترق تصادف، تندر، پشت سر هم، درمان، انفجار، عکاسی، رونق، گزارش، clang.
  • با کف دست زدن، ضربت سخت زدن thwack wallop, انفجار, رپ, دستبند اهنین زدن به، با صدا غذا خوردن، جعبه.

کف زدن مترادف فعل فرم

  • با صدا غذا خوردن، آمار اعتصاب ضربت سخت زدن، جعبه، thwack، wallop، رپ، اسلم، انفجار، دستبند اهنین زدن، کلیپ.
  • تحسین تأیید قدردانی، تحسین، ستایش، پشتیبانی.
  • محوری پرتاب بازی شیر یا خط, عجله, بازیگران، پرتاب، زمین، سوق دادن.
کف زدن لینک های مترادف: انفجار, رپ, عجله,

کف زدن مترادف،