کف کردن مترادف


کف کردن مترادف اسم فرم

  • حباب، فوم، spume اسپری، جوش، اسکاد، spindrift، fizz، کف، سر، صعود، spritz.
  • سبکی بی موردی تبدیل، frill سفاهت, frippery, froufrou, مزخرف, bagatelle, چیزهای بی اهمیت، پوچی.
کف کردن لینک های مترادف: مزخرف,

کف کردن مترادف،