کلاچ مترادف


کلاچ مترادف فعل فرم

  • ربودن درک، چنگ زدن، نگه، چسبیدن به چسبیده، تصاحب، گرفتن، cleave، پایبند، گرفتن، تلاشهاى.
کلاچ لینک های مترادف:

کلاچ مترادف،