کندهکاری کردن مترادف


کندهکاری کردن مترادف فعل فرم

  • اچ حک کردن، برش، خراش، حفاری بیشتر، علامت، چاپ.
  • روش، مشخصات ناشر، تحت تاثیر قرار دادن، جاسازی.
  • پروتز سینه، فرو کردن، ایجاد، تمبر.
کندهکاری کردن لینک های مترادف: