کینه مترادف
کینه مترادف اسم فرم
- خشم، را بد کینه، کینه توزی، بدخواهانه، بستم، علی رغم، malignity، بدخيمي.
کینه مترادف صفت فرم
- کینه جو retaliative، wrathful، تنبیهی انتقام، خشمگین، توز، بی رحم، بی رحم، pitiless، ظالم، خونخوار، گستاخانه،، truculent، وحشی.
کینه مترادف فعل فرم
- begrudge خشمگین شدن خودداری، dole بیرون نگه بازگشت، از روی لئامت دادن و خرج کردن.