گنج مترادف
گنج مترادف اسم فرم
- ثروت خزانه داری، گنج خانه، معدن طلا، بکر گنج و گنجینه اندوخته، نعناع، ثروت، پس انداز، سرمایه، ثروت، hoard، منابع، ثروت.
- جواهر مروارید، الماس، یکی از عزیز عزیزم، معشوق، گرانبها، گوهر، جایزه، بت، فرشته، جواهر، نادر، nonpareil، معیار.
گنج مترادف فعل فرم
- گرامی عزیز نگه اعتماد به نفس، ارزش، احترام لنین، جایزه، حفاظت، قدردانی، عشق، محافظت، dote در، عشق ورزیدن، توجه، احترام.