یخ زده مترادف


یخ زده مترادف صفت فرم

  • انجماد، منجمد، سرد، یخ، سرد، یخبندان، لغزنده، شیشه ای، سرد، بیحس کننده، خام، گاز گرفتن سوزش.
  • خصومتآمیزی كسانى كه ستم سرد سرد، خنک، coldhearted، بی احساس، دور، دور.
  • منجمد.
یخ زده لینک های مترادف: منجمد,

یخ زده مترادف،