روشن مترادف
روشن مترادف صفت فرم
- ، امیدوار امیدوار تشویق گلگون، palmy، خوش بین، طلایی، آفتابی، خوش مشرب، مطلوب، فرخنده، propitious.
- شاد گی شاد، شاد، دلپذیر، آفتابی، blithe، شناور، genial، درخشنده است.
- نور براق، درخشان، gleaming درخشان, درخشان، درخشنده، effulgent،، خیره درخشان، درخشنده، درخشان، رنگارنگ، florid، رنگی، شدید، غنی.
- هوشمند هوشمند, بافکر محسوس، معقول، هشدار، دانا، مشتاق، تیز هوش، شارپ، باهوش.
روشن مترادف فعل فرم
- اطلاع رسانی تعلیم، آموزش، آموزش edify، روشن، روشن، روشن تا، اگاهی دادن، حکیم.
- تحریک یاد لطفا، تحریک، elate، جذب، اسیر، حمل و نقل، بدام عشق انداختن، مات و متحیر کردن، لذت، enrapture، ravish، ورودی.
- تشویق برای از بین بردن، تشویق روح بخشیدن، gladden، بهبود بخشد، سهولت.
- تشویق بویه، افزایش، را بلند، باک جوشیدن، gladden، hearten، تشویق، روح، روح بخشیدن، تقویت، الهام بخش، elate.
- توضیح ميرساند، روشن بگذارید، explicate، کشف، ساده، روشن تا، حساب، تعریف، تفسیر، حل پاورقی.
- حل راست، disentangle، توضیح، حل و فصل ميرساند، فاش، روشن، پاسخ.
- روشن روشن روشن، نور بالا، روشن، روشن تا، irradiate، illumine، gleam، درخشش، ايجاب.
- روشن نور بالا، درخشش، درخشش پرتو، پرتو افکندن فردی، gleam، تابش خیره کننده، درخشش، سوختگی، فروغ.
- لولا بستگی دارد، مشروط شود، تحت تاثیر قرار، از نتیجه پیروی از، بوجود می آیند از، از جریان، موضوع از، مشروط شود، قطع، موضوع به.
- مجموعه ای در حال حرکت شروع مشتعل، نور، قدرت، انرژی، آتش، باز، جلو سوئیچ، پلاگین در.
- ميرساند روشن روشن، آشکار، توضیح، نشان دادن، نشان دادن، تعلیم، edify.
- نور بالا, illumine, شدند, emblaze, روشن, irradiate.
- کاهش کاهش disencumber، unburden، خالی کردن، کاهش، کاهش، از.