سخت مترادف
سخت مترادف صفت فرم
- ، خواستار سخت دقیق موشکافی کردن، شیک، خاص، punctilious، دقیق،، شدید دقیق ناگفته استرن، دشوار است.
- برهنه سرد ساده، بتن، خاص، تایید، معين، واقعی، برجسته، صاف و پوست کنده، انکار، صریح، ساده.
- تیره و تار زحمت کش، دشوار، اجباری، استادانه درست شده کاربرده، مورد مطالعه، حد بسیار بالایی, سفت, بی دست و پا، سنگین.
- جامد سفت و سخت شرکت نفوذناپذیر، سفت فشرده قوی، مجموعه سنگشده، ossified، sclerous.
- خشن شدید استرن، ظالم، طاقت فرسا، سرکوبگر، ناگفته، امان، implacable، بی شفقت، غیر منقول.
- شکست ورشکسته بی پول straitened، کارآفرینی، down-and-out، hard-pressed.
- مشکل دشوار نیرومند، پیچیده، پیچیده، پیچیده، خار، دشوار، دقیق، سخت، دشوار، گیج کننده، herculean.
سخت مترادف فعل فرم
- تحکیم تقویت, تقویت بند، پرپشت، تقویت، سفت، petrify، ossify، indurate، خلق و خوی.
- عادت دادن تشدید، نظم و انضباط، فصل بی حس، فولاد، embitter، brutalize.