سنگین مترادف
سنگین مترادف صفت فرم
- sedate، خجالتی، متواضع، بازنشستگی، ترسو، self-effacing، bashful، فروتن، prim, prudish, priggish, سفت, straitlaced, تر و تمیز، مناسب است.
- دارای قدرت و زور نفوذ قدرتمند، قوی، قابل توجه, معتبر، فوتی و فوری، قانع کننده،، اطمینان پرقدرت، جامد و قانع کننده.
- سرکوبگر غم انگیز، غیر قابل تحمل، دست و پا گیر، طاقت فرسا دشوار، خسته کننده،، سخت، مالیات، خسته کننده آسیاب.
- سنگین بزرگ، سنگین، عظیم cumbrous، دست و پا گیر، سنگین، گنده.
- سنگین سنگین، قوی، brawny نیرومند و درشت هیکل، زبر و خشن, خوش بنیه، چاق و چله، گسترده، قدرتمند، محکم، sinewy، عضلانی، قوی، قابل توجه است.
- سنگین عظیم، بزرگ، متراکم، پلاستیکی ضخیم، لادن، قابل توجهی.
- قبر جدی سنگین موقر، سنگین، دلتنگ، یادآوری، کسل کننده، زیرک، خسته کننده، graceless.
- مهم و جدی، جدی، قبر، گسترده، اهمیت قابل توجهی، انتقادی، بسیار مهم، حیاتی، تبعی است.
- کسل کننده lumbering سنگین، خسته کننده، میلتون(١١)، زحمت کشیده، محافظه کار، longwinded، گزاف، fustian، prolix، پرگو، خشک، متورم.