عملی مترادف


عملی مترادف صفت فرم

  • زیرک عملی عملگرا، سخت، tough-minded، معقول، واقع بینانه، hardboiled، coolheaded، نگهبان levelheaded هیچ و بی معنی, پایین به زمین، hardnosed.
  • عملی.
  • فایده عملی واقع بینانه، پایین به زمین، منظم، نگهبان، واقعی، عملی، کارآمد، کاربردی، تجربی، تجربی.
  • مفید عملی، عملی، ممکن است قابل اعمال، دست یافتنی، قابل دسترسی، شدنی، قابل دوام، قابل علاج و درمان، مصلحت، عملکرد، performable.
عملی لینک های مترادف: عملی,

عملی مترادف،