پایه مترادف


پایه مترادف اسم فرم

  • ستاد، نقطه مبدا نقطه شروع، مرکز، خانه، لنگر، مهار، حل و فصل، ایستگاه، صندلی، پست، bailiwick، در خاک ریشه دار است.
  • ضروری اساسی صورت، ریشه، منبع، منشاء، هسته، قلب، ستون فقرات، واقعیت،، ضروری، لازم، جوهر، نقطه شروع.
  • پایه, پشتیبانی, غرفه بنیاد، پا، استاندارد، footstone، نصب، پلت فرم، اسکله، ته ستون ها، dado, طوفان یا گرداب شدید، socle.
  • پایین بنیاد پا، پایه، پشتیبانی، ته ستون ها، زير بناى، مقدمات، ایستاده، زیر بنای، سرپا نگه داشتن، تخت، زیرزمین.

پایه مترادف صفت فرم

  • زیرآبی رفتن مورد تاخت وتاز فرومایه، ادبیات، debased، مطرود، فاسد، بدنام, بد, غیر اخلاقی, بی شعور، گمراه کننده و اشتباه، فاسد، به ستمکار.
  • ضروری اساسی ضروری، حیاتی، کلید، کاردینال، ذاتی، لازم، اولیه, پیش, ابتدایی, بازال.
  • نوکر بردگان بدبختی رنجور، فقیر، تحتانی، groveling طلبانه، گدامنش، تیترهای، کهنه، تسلیم شده، خفیف، زیر پالگد مال شده است.

پایه مترادف فعل فرم

  • ساخت، ایجاد، زمین، موسسه، لولا، بستگی دارد، ساخت, ادامه.
پایه لینک های مترادف: پایه, پشتیبانی, بد, غیر اخلاقی, پیش, ابتدایی, ادامه,

پایه مترادف،