افتخار مترادف،


افتخار مترادف، اسم فرم

  • opprobrium، رسوایی تحقیر، شرم، odium، abasement.
  • خیانت، دورویی، venality، خصایل، رسوایی، خیانت.

افتخار مترادف، صفت فرم

  • تحقیر آمیز، دردناک، تاسف تجربه متواضع.
  • شرمنده، ببخشید، پشيمان، تحقیر، abashed.
  • متواضع، فروتن، deferential، self-effacing.

افتخار مترادف، فعل فرم

  • خوار شمردن, استهزاء, disdain, abominate.
  • شرايط دشوار بانوان ايران، castigate، تحقیر.

افتخار مترادف