افسرده مترادف،
افسرده مترادف، صفت فرم
- شاد شاد، پر انرژی، متحرک پر جنب و جوش، خوش بین، شادمان.
- شاد, frolicsome, نشاط آور, بی خیال.
- نظر غیرانعکاسی, ناشی, unthinking, با, راستى.
افسرده مترادف، فعل فرم
- gladden، تشویق، بالا بردن، elate، روح بخشیدن، تقویت، انرژی.
- ارتقاء، قدردانی، بالا بردن، بالا بردن.