حساس مترادف،
حساس مترادف، صفت فرم
- thick-skinned، سنگدلانه, stolid, غیر حساس, imperturbable, بی سر و صدا، سرد است.
- thick-skinned، مبهم، ناخالص، غیر حساس.
- امن، بصیرتی، علمی، فلسفی، حل و فصل.
- بدون واکنش unreceptive unfeeling، کور.
- بدون واکنش, غیر حساس, insensible, اغماء, ناخودآگاه.
- خام، درشت.
- دور هارد دور، بی احساس، thick-skinned.
- شفا, desensitized, سنگدلانه, inured.
- مقاوم در برابر, محافظ, سخت, obdurate.