حل و فصل مترادف،


حل و فصل مترادف، اسم فرم

  • اختلال disarrangement جابه جایی، untidiness، ظروف سرباز یا مسافر.

حل و فصل مترادف، فعل فرم

  • disarrange، ناراحت، تقلا، میکشید تا.
  • ادغام یکی شدن ترکیب، بازسازی.
  • تحریک, نتيجه, roil, را تشدید کند.
  • موم افزایش شدید، افزایش یابد.
  • پیچیده، درهم و برهم کردن، اشتباه، مبهم و تاریک کردن.

حل و فصل مترادف