پاک کردن مترادف،


پاک کردن مترادف، صفت فرم

  • فازی، نا معلوم، تاری، ناخوانا، فهم، مبهم، مه آلود.
  • مات، فیلم، ابری، دودی، گل الود، تیره، مات.
  • مانع مسدود snarled، مسدود، بسته، مانع، ممنوع است.

پاک کردن مترادف، فعل فرم

  • debase، تنزل، گردنه، debauch.
  • آلوده، آلوده، خاک.
  • اشتباه پر از گل becloud، مبهم و تاریک کردن، مبهم است.
  • تار، تیره، ابر، صاف.
  • خاک آلوده، مانع از مانع، بستن، نوار، مسدود کردن.
  • عشاق, اتهام, متهم, دادستانهای, نگهداری.

پاک کردن مترادف