آشنا مترادف
آشنا مترادف صفت فرم
- ، آشنا متبحر، آگاهانه، متبحر و آگاه، apprised، به آگاهی.
- جسور, بی احترامی، بی ادب، presuming، جلو، گستاخ، سرزده است.
- رایج، عادت کرده هر روز عادی, دنیوی, روال مرسوم، مکرر، به خوبی شناخته شده است.
- صمیمی، بسته، دوستانه، نزدیک دوستانه، cordial.
- مهارت آموزش دیده، ماهر، مجرب schooled، تمرین، چاشنی، تحصیل، واجد شرایط، صالح، انجام، خوبی، متبحر، قادر، کارشناس.
آشنا مترادف فعل فرم
- آشنا اطلاع، توصیه، اطلاع بگویم، روشنگری، فاش، آشکار، اعلام، گزارش، آموزش، edify، تعلیم، آموزش.