اخم مترادف


اخم مترادف اسم فرم

  • اخم، پایین، glower، moue، تابش خیره کننده, grimace, خیره، صورت، لب را بزیر اویختن, کثیف نگاه.

اخم مترادف فعل فرم

  • glower پایین تر, اخم, تابش خیره کننده، اخم، اخم کردن، نگاه خنجر.
  • scowl چین و چروک خوردن، glower رد، اخم، discountenance، disfavor، دلسرد کردن، محدود، سانسور، نگاه askance، را کم.
  • تحریک، نگران، تحریک کردن، زحمت، ناراحت، disquiet، کسی را دست انداختن، اذیت کردن, بنويسيم،، انتخاب، frazzle، رنجانید، irk، مغشوش، گزنه، آزار و اذیت، عذاب.
  • توی فکر فرو رفتن mope لب را بزیر اویختن, اخم، grump، grouch، خرچنگ، باقرقره، glower، دود.
اخم لینک های مترادف: اخم,

اخم مترادف،