استراحت مترادف
استراحت مترادف فعل فرم
- استراحت، نگاهی به سهولت یک loll، سالن، قرص نان، laze، پاتر، قطعه قطعه کردن، آهسته.
- شل، سهولت، unbend، باز کردن از پیچ، گرم، شل، رایگان، اجازه دهید، اجازه دهید آن همه سماجت ورزیدن، اجازه مو در یک.
- فروکش کردن بگیرد، اجازه دهید تا آرام، مخروطی، آهسته، فروکش، کاهش، کاهش، کاهش، سهولت خاموش سرد.
- چشم پوشیدن از نرم کردن، اصلاح، متوسط، تضعیف نقض، جز، لغو.