اصلاح مترادف
اصلاح مترادف اسم فرم
- اصلاح بهبود اساسی،، متمم، righting، غرامت، پرداخت غرامت، جبران، بازسازی.
- بهبود bettering بهبود بهبود، اصلاح، بازسازی، تقویت اصلاحات، تغییر، تنظیم.
- تغییر تغییر صلاحیت، پالایش، تنوع، تحول، تبدیل، تنظیم، جهش، تغییر، اعتدال، جایگشت.
- درمان، تعمیر، ترمیمی، درمانی، پادزهر، اصلاحی، امداد، righting.
- روشن شدن تجدید نظر تغییر، تغییر، سازگاری، به روز رسانی، اصلاح، علاوه بر، redaction.
- عذاب مجازات تأدیب، ملامت، نظم و انضباط، castigation، موعظه، اندرز، آموزش.
اصلاح مترادف فعل فرم
- بهبود درست بهتر، بهبود بخشد، ترمیم، درمان، تقویت، بازیابی، از گرو در اوردن، تسکین، دکتر، اصلاح اصلاحات.
- تبدیل تغییر، ویرایش، تغییر به روز رسانی، اصلاح، بازنویسی، emendate، اضافه کردن، redact.
- تغییر تغییر، تغییر، از نو refashion، وصله پینه کردن، عوض، تعمیرات اساسی، متفاوت است، recast، remold، بازسازی، تبدیل، بازسازی و اصلاحات.
- تغییر متفاوت است، تغییر، متوسط، زیر و بم کردن خلق و خوی، کاهش، کاهش، بگیرد، تبدیل، transfigure، transmute، تبدیل، تنظیم، تغییر شکل، وفق دهند.
- درست اصلاح، درمان، تعمیر، تنظیم حق جبران، اصلاحات، اصلاح، emend، راست، تعمیر، تنظیم.
- سطل بازیابی، بازسازی از گرو در اوردن، اصلاح، نجات، بازیابی، بازیابی، دوباره، بازگشت، یافتم.
- ویرایش بازنویسی redact، emend، صحیح، emendate، لهستانی، blue-pencil.