باطل مترادف
باطل مترادف اسم فرم
- خلاء پوچی، پرتگاه نیستی، vacuity، گودال، شکاف، جای خالی، بطلان، سوراخ، فراموشی.
- دروغ، دروغ، فریب، prevarication، equivocation، ساخت، داستانی، فرار از، شکنی، دروغ گفتن، هوپر.
باطل مترادف صفت فرم
- ، depraved خراب بد ستمکار، گناه، غیر اخلاقی، گستاخ، profligate، فاسد، فاسد، رشوه، debased، ندارند، منحط، ناپسندیده، فاسد، miscreant.
- توز، مخرب، تند و زننده، برش، مضر، بی رحمانه، کینه توز، خصمانه،, mean-spirited, تلافی، افترا آمیز، بی رحم، حمله، نابخشودنی, bitchy.
- خالی, devoid, vacuous, ثمر, توخالی, فاقد بی بضاعت, مایل, اشغال, گلدهی،.
- نامعتبر بی فایده، بیهوده، بیهوده، nonviable بی فایده، ناتوان، بی اثر، غیرقابل اجرا، غیر عملی، annulled، لغو،، مرده محال است، تهی است.
باطل مترادف فعل فرم
- از بین بردن خالی, پاک, تخلیه ادرار، اجابت مزاج، تخلیه، روشن، عبور آب، تخلیه، منتشر می کنند، خارج، micturate، دفع.
- بی اعتنایی ابطال غفلت، flout، خنثی، لغو، لغو، مقابله، نامه؟، جایگزین، خود را کنار بگذارند.
- خنثی لغو وتو، باطل، لغو، لغو، لغو، محو کردن، لغو، لغو، فسخ، لغو، رد، نفی.
- لغو، وتو، از درجه اعتبار ساقط، کشتن، باطل، لغو، نفی، فسخ، لغو، اندازيم،، نابود کردن، باطل، ابطال، قراضه، لغو، مقابله، معدوم کردن.
- پیروز شدن بر تسخیر، تسلط، overbear، سبزها غلبه بر، پایمال، تسخیر، سوار roughshod بیش از، غلبه بر.