بد گویی کردن مترادف
بد گویی کردن مترادف اسم فرم
- انتقاد با شدت بهم زدن، رپ، faultfinding، سرزنش سرزنش، زخم زبان زدن.
- ضربه کرک، پانچ، با صدا غذا خوردن ضربت سخت زدن، thump، clout، انفجار، آمار، رپ، زدن، سکته مغزی، تپش، کوبیدن.
- ناراحت، واژگونی و شکست و بدبختی و طولانی، رد.
بد گویی کردن مترادف فعل فرم
- gad سرگردان پرسه زدن، rove، بی هدفی، و پا زدن.
- انفجار اعتصاب آمار، با صدا غذا خوردن، پانچ، سیلی، thump، رپ، چکش، کتک زدن، سر و صدا.
- تحقیر اسلم مقایسهٔ، ناراضی بودن, انتقاد, محکوم, شرايط دشوار بانوان ايران، کپور، cavil.
- خشن، سوء استفاده، mistreat، manhandle، بوفه، اعتصاب، آمار.
- درایو بود، آمار اسلم، کمربند، کرک، پوند، شیر، خفاش، با مگس کش زدن، wallop.
- دست انداز برخورد، برخورد، بوفه، تلق تلق شیشه، jostle، دیدار، برخورد.
- رپ، پوند، ضرب و شتم، اعتصاب، ضربت، شیر، چکش، تلق تلق.