برشی مترادف


برشی مترادف اسم فرم

  • چین و چروک خوردن چین بریزید، crinkle، crumple، ruffle، furrow، آب، چروک، راه راه.

برشی مترادف فعل فرم

  • برهانیم denude محروم، نوار، غارت، پشم گوسفند وجانوران دیگر، صدد، despoil، dispossess، فریب، mulct، filch، pauperize.
  • چین و چروک خوردن چین بریزید، crinkle، crumple، ruffle، tousle، muss، dishevel، rimple، ریپل، furrow، کروگیت.
  • کلیپ، برش، تر و تمیز, mow, قیچی, درو, تیغ, محصول ریش، آرایشگر، نوار, کوتاه, پوست کندن, با تنبلی حرکت کردن، قارچ.
برشی لینک های مترادف: درو, کوتاه, پوست کندن,