بیدار مترادف


بیدار مترادف صفت فرم

  • wakeful، آگاهانه، wide-awake.
  • هشدار، هوشیار، ناظر، مواظب در lookout در سپاه پاسداران.

بیدار مترادف فعل فرم

  • بیدار کردن، بیدار، بیدار، بیدار، بیدار.
  • تحریک جرقه، تحریک، bestir، بیدار بنويسيم،، خار، روح، تحریک، تحریک، enkindle، الهام بخش.
بیدار لینک های مترادف:

بیدار مترادف،