تب مترادف
تب مترادف اسم فرم
- سرگرم کننده، spellbinder، مجری، شعبده باز، impresario، استاد از مراسم، تشریفات.
- هیجان، شور و شوق، شور، تب و تاب، شور، غیرت، تحریک، آنزیم، شور، شوق، وسواس، حواس پرتی، وجد، حرارت، آتش، هیستری، هذیان.
تب مترادف صفت فرم
- ، fevered، داغ، تب و گیج کننده، هذیانی، به pyretic، سرخ parched، ملتهب.
- هیجان زده مشتاق، بی تاب، دیوانه وار کاربرده، آشفته، گیج کننده، اتشی، کوره، پرشور، خشونت، مبتلا به دوار سر، کنترل نشده، رانده.