تخم ریزی کردن مترادف


تخم ریزی کردن مترادف فعل فرم

  • تولید تولید، باعث بوجود امدن، beget، ایجاد، منجر به جلو آورد, مورد, آغاز, فرصت.
تخم ریزی کردن لینک های مترادف: مورد, آغاز, فرصت,