تنظیم مترادف


تنظیم مترادف اسم فرم

  • آماده سازی طرح راه اندازی، طرح، منش، حل و فصل، تنظیم، قطعنامه.
  • طراحی فرم، ساختار سیستم، الگوی، سبک، صورت، آرایش، ترکیب، سازمان، پیکربندی.
  • قاب, نصب, محوطه, مرز.
  • محل اقامت.
  • محیط زیست محیط پس زمینه، دکور، مناظر، دوره، زیستگاه، صحنه، جایگاه، شرایط، محلی، محیط، سایت، وضعیت.
  • مقررات.
  • موقعیت درجه زاویه، مجموعه، موقعیت، وضعیت، قرار دادن، محل، تعمیر، شیب، استقرار.

تنظیم مترادف فعل فرم

  • اسلوب methodize، سازماندهی، کنترل استاندارد، مدیریت، مستقیم، تعیین، حاکم، نظارت، نظارت، صریحا، پلیس، خلبان، اداره.
  • انطباق مناسب درست، درست، اصلاح، تنظیم، regularize، وضعیت، recondition، تعمیر، آهنگسازی، هماهنگ، حل و فصل، هم اهنگ کردن، مرتبط، سازش.
  • تنظیم تعادل، equilibrate، regularize، تنظیم حق تنظیم مجدد، تنظیم مجدد فهرست، برابر، درست، حتی، اصلاح، اصلاح، متوسط، آشتی، وفق دهند.
  • شروع شروع مندرج، مجموعه ای خاموش، آغاز، متعهد، راه اندازی، سوار بر، افتتاح، در را وارد کنید، راه اندازی، سرمایه گذاری، رفتن، مقابله با، موسسه.
  • فارغ التحصیل.
تنظیم لینک های مترادف: قاب, نصب, مرز, محل اقامت, مقررات, فارغ التحصیل,

تنظیم مترادف،