جوش مترادف
جوش مترادف اسم فرم
- furuncle پوستول bulla، دمل، تاول، تاول، fester، آبسه، جوش، درد و تورم.
- مشترک, مقطع, درز.
- پوستول پاپول ruck، blotch، فوران، ضایعه، درد، تاول، تاول، fester، وزیکول، جیب، verruca، زگیل، wheal، carbuncle.
جوش مترادف فعل فرم
- seethe بخار، بیداد، بجوش و خروش آمدن، خورش اونا؟، bristle، ودود کردن، هم بزنید تا، تا لرزه، تیردان قرار گرفتن، لرزش، سوختگی، خشم، طوفان، فولمینات کار.
- اتصال پیوست عضویت، سیمان، اتصال، ادغام، باند، یکی شدن، لینک، متحد، ترکیب، conjoin.
- فیوز، لحیم کاری, braze, اوراق قرضه, درز.