درخشان مترادف


درخشان مترادف صفت فرم

  • , روشن, درخشان، براق، روشن، شفاف، روشن و شفاف، درخشنده، درخشنده، درخشان alight،، روشن refulgent روشن، کز محبّـت، درخشان، lambent، شب تاب، لامپ های رشته ای.
  • درخشنده درخشان، gleaming خودنمایی، درخشان، درخشنده، خیره کننده، پر زرق و برق، درخشان، scintillating، رنگی، شدید، براق.
  • زرق و برق دار.
  • عالی، برجسته، آشکار، با بازی، پیشرو، درخشان، برجسته، قهرمان، spotlighted قابل توجه، برجسته، نامی، جشن، پر زرق و برق، با شکوه، معروف، قابل توجه است.
  • فهم روشن قابل درک میکند، perspicuous، دشت، شفاف و منطقی و شفاف، آشکار است.
  • هوشمند بافکر فکری، تیز هوش، sharp-witted، هوشمندانه، روشن، هوشمند، با استعداد، انجام، ماهر، مهارت، با استعداد، استادانه، کارشناس.
  • پر زرق و برق با شکوه خیره کننده, خیره کننده، هیجان، ویرانگر، زرق و برق دار، دارای ذوق هنری، bravura، فوق العاده است.
درخشان لینک های مترادف: روشن, زرق و برق دار,

درخشان مترادف،