درهم و برهمی مترادف


درهم و برهمی مترادف اسم فرم

  • اختلال میکشید بستر، disorderliness، sloppiness، بی نظمی، سردرگمی، تکان, درهم و برهم کردن، چیز درهم و برهم، dishevelment.
  • ظروف سرباز یا مسافر.

درهم و برهمی مترادف فعل فرم

  • اختلال, بستر, ظروف سرباز یا مسافر, strew مورد.
  • ظروف سرباز یا مسافر rumple اختلال، چین، disarrange، dishevel، مزاحم، tousle، crumple، تکان تکان خوردن، bedraggle.
درهم و برهمی لینک های مترادف: ظروف سرباز یا مسافر, اختلال, بستر, ظروف سرباز یا مسافر,

درهم و برهمی مترادف،