دیوانه مترادف


دیوانه مترادف اسم فرم

  • مجنون مجنون سايکوتيک، بیمار روانی هیپ، مهره، لون.

دیوانه مترادف صفت فرم

  • ، infuriated خشم، وحشی هذیانی هیستریک، ملتهب، خشمگین در کنار خود، در انتهای یکی از هوش maddened.
  • احمقانه احمقانه inane، حواس پرت، مسخره، نادان، شعور، وحشی، بی پروا، دارای تهور بی مورد، harebrained.
  • حشره دار مجنون دیوانه مجنون، deranged، lunatic، احمقانه، ارام، احمق، برای، از جا در رفته، نامتعادل،،، لمس، ترک خورده، raving هار unhinged، بیشتر خودنمایی، آجیل، بتی.
  • ضعف کاربرده کوره، دیوانه وار، مصرف، پریشان، هیستریک، مواج، خشمگین، خشمگین، عصبانی، خشمگین، fuming، خشمگین، درد.
  • غیر عملی, منطقی, پوچ، احمقانه، وحشی، quixotic، احمقانه,, خارق العاده, رویایی, شرايط حاضر غيرممکن خواند، لرزان.
  • مجنون دیوانه lunatic، deranged، مجنون، نامتعادل، ترک خورده، ارام، دارای، روان پریشی، از جا در رفته، هذیانی، ravening، متعصب، مواج، madding، دار، عجیب و غریب، دیوانه.
  • مجنون دیوانه، دیوانه، lunatic غیر منطقی، unhinged، دیوانه، هذیانی، سايکوتيک کرال،،، آجیل ارام, فاخته, cracked.
  • مجنون.
  • مشتاق وحشی مشتاق، متعصب، هار، تند، گرم، هیجان زده، اختصاص داده شده، پرشور، متعصب.

دیوانه مترادف فعل فرم

  • خشم infuriate، enrage، exasperate، gall تحریک، outrage، تشدید، ناراحت، منحرف، رنجانید.
دیوانه لینک های مترادف: غیر عملی, منطقی, رویایی, فاخته, مجنون,

دیوانه مترادف،