سرب مترادف
سرب مترادف اسم فرم
- رهبری، غلبه، اولویت، اصالت، ابتکار، پیشتاز، جهت، برتری.
- سرنخ تذکر نوک، اشاره گر، پیشنهاد، نشانه، نشانه، ردیابی.
- مزیت، شروع به سر, پرش, لبه, اولویت, حاشیه.
سرب مترادف فعل فرم
- جلب وسوسه، فریب، از راه بدر کردن, decoy entrap، inveigle، bewitch، وادار به، به کمک، مستلزم.
- جلوتر بودن سر، باز، شروع به اکسل، پیش افتادن از، پیشی بگیرد.
- راهنمای اسکورت، مستقیم، رفتار، همراه خلبان، طلیعه.
- نظارت بر مدیریت مستقیم، حاکم، رئیس، فرمان، القاء، نفوذ.