سرهم بندی کردن مترادف
سرهم بندی کردن مترادف اسم فرم
- آژیر زن افسونگر اینسو و انسو جهیدن، temptress، زن، enchantress، عشوه گر, circe lorelei عفریته، خون آشام.
سرهم بندی کردن مترادف فعل فرم
- ور رفتن معمولا اشتباه، واهمه، کمانچه، dawdle پاتر، سر و صدا، boondoggle، dally، ظروف سرباز یا مسافر در، bungle، botch.
- پچ.