سرکوب مترادف
سرکوب مترادف اسم فرم
- انقياد، سلطه، سانسور، تسلط، سرکوب، استبداد، regimentation، quashing، ممنوعیت، انقیاد، شکست، اجبار، کنترل، تسلط، اسارت، محدودیت، اجبار.
- خرد کردن خویشتن داری، ممنوعیت، بررسی محدود، اقامت، دستگیری، سرکوب، ممنوعیت، بازدارندگی، مهار و مسدود کردن, quashing.
- نظم و انضباط.
سرکوب مترادف فعل فرم
- جلوگیری، کنترل، مهار، نشاندن، بلوک، مانع، مانع، دسته سه تایی، خرد کردن، نگه بازگشت، در، hamstring، فرو برد، سرکوب، بررسی، نشستن، محدود کردن.
- خودداری، سانسور، محدود کردن، سرکوب، جلوگیری، بررسی، مندند، مهار، محدود، گرفتگی عضلات، محدود، بلوک، interdict، پوزه بند، gag، اهلی، هنوز صدا خفه کن، لال.
- را سرکوب، استمداد سبزها، خاموش، فرو نشاندن، له، سرکوب، ریشه، مهر، نابود کردن، extirpate.
- سرکوب انتخابشان سرکوب، قرار دهید، له، اسکواش، خرد کردن، خفه، توقف، پایان، منع، فرو نشاندن، خاموش، سکوت.
- قرار دهید سبزها، سرکوب، استمداد غالب شدن، پیروز شدن بر، سانسور، subjugate، پایمال کردن، شکست، تسلط، استاد، لغو، سکوت، مهر، له.
- لغو از درجه اعتبار ساقط, ابطال, کنار سرنگونی، لغو، باطل، لغو.