سوراخ مترادف
سوراخ مترادف اسم فرم
- دیافراگم باز منافذ، توخالی، دهانه، شکاف، سوراخ، حفره، غار، نشت، فضای، سوراخ، شکاف، شکستن، اشک.
- سوراخ سوراخ شدن باز، نشت، آسیب، گودال، خراش، برش، شکاف، شکستن، نیک، فضا.
- معضل وضع ترجمهناپذيري، تعمیر، imbroglio، ترشی، قراضه، باتلاق، جام جم.
- گسل نقص نقص، سفسطه، خطا، سوراخ دیدهبانی ایجاد کردن، حذف، کردن.
سوراخ مترادف فعل فرم
- جلوگیری از تورم کردن حقیقت اگاه کردن، disenchant، دلسرد dishearten، صاف، فروتن، disillusion، پایین میخ.
- خاموشی موقت، صبر، عقب نشینی، رفتن به زمین، پنهان کردن، پناه، کم دروغ, بازنشسته, پناه, را پوشش.
- سوراخ prick، perforate، چاقو، زخم چاقو باز، lance، پانچ، نیش، نیش، موی دماغ کسی شدن، مته، سنبله، نیزه، نفوذ.