بازنشسته مترادف
بازنشسته مترادف صفت فرم
- بازنشسته.
- غیر فعال, بازنشسته, pensioned, superannuated.
بازنشسته مترادف فعل فرم
- برو دور عقب نشینی غایب خود ترک به مرحله خروج، محو.
- تخت روشن آن روز، یونجه ضربه، ضربه گونی، گونی.
- ترک, استعفا، ترک، برداشت، کناره گیری کند, بیرون, تخلیه.
- عقب نشینی عقب نشینی، حرکت به عقب، حالا تخلیه، از دست دادن زمین، decamp، برداشت، بیرون، گروهبندی مجدد، فرار.