شکوفه مترادف
شکوفه مترادف اسم فرم
- تب و تاب بودن، خیط و پیت کردن، رنگ، قرمزی، سرخ شدن، crimsoning، mantling، درخشندگی، درخشندگی، خوشگلی، زیبایی.
- شکوفه گل florescence.
- قله کمال ارتفاع، بهار، اوج نخست.
- گل گل گل کوچک floweret posy، گل آذين، ژنوتيپ، جوانه، burgeon.
شکوفه مترادف فعل فرم
- بلوم.
- شکوفا رشد رستگار، موفق، موم، شکوفه، خیط و پیت کردن، درخشش, شعله, شعله ور، فروغ، incandesce.
- شکوفه گل effloresce, جوانه, جوانه، burgeon، fructify، luxuriate، رشد.