طلسم مترادف


طلسم مترادف اسم فرم

  • جذابیت، توتم, حیوان خانگی, طلسم, حرز.
  • حرز، افسون، طلسم.
  • سحر bewitchment thralldom، شیفتگی، infatuation، جذابیت، ترنس، سحر و جادو، جادوگری، هیپنوتیزم، جذبه، تطمیع، seductiveness.
  • طلسم اتهام؟ abracadabra, جذابیت, افسون, سحر و جادو، hoodoo، jinx، نیایش.
  • فاصله, دوره, قطعه, در حالی که، مدت دوره به نوبه خود گستردگی کشش، فاصله میان دو پرده.
  • محاصره تقلا شیوع، تشنج، حمله، بادوام تشنج، حادثه، قسمت، سکته مغزی، اسپاسم مناسب.

طلسم مترادف فعل فرم

  • تسکین کمک، جایگزین برای نوبت با، برای پر کردن، برای pinch-hit، پوشش، متناوب با.
طلسم لینک های مترادف: حیوان خانگی, طلسم, حرز, افسون, فاصله, دوره, قطعه,