فعال مترادف


فعال مترادف اسم فرم

  • doer، مبارز، علاقه مندان، حزبی، قهرمان، مدافع.

فعال مترادف صفت فرم

  • مبارز تهاجمی درگیر، متعهد، فعال، مشاغل، متعصب، جلو و بلند پروازانه، پر انرژی، به قاطعانه.
  • مشغول است، زمزمه شلوغ فوران کننده، تکان دهنده astir زنده حرکت شدید، پر جنب و جوش، پریدن.
  • چالاک، سرزنده، سریع، با هوش نور شاد و خرم, روحیه, حیاتی, متحرک, زنده، دارای سرور و نشاط، سرحال، پر از وزوز.

فعال مترادف فعل فرم

  • تبدیل, توسعه, تکامل, اثبات می شود، پایان دادن به عنوان اتفاق می افتد، رخ می دهد، به رشد، کار کردن، ظهور، رخنه کردن، نتیجه.
  • خارج کردن اخراج، تبعید، پرتاب، بیرون راندن درایو کردن، وادار کردن، خارج، dispossess، راندن، برکناری، تبعید، تخلیه، اخراج، بازیگران.
  • رد رد، رويگردان رد، rebuff، انکار، disdain، اخراج، repulse، demur، اعتراض به، استهزاء، اخم بر، spurn.
فعال لینک های مترادف: روحیه, حیاتی, متحرک, تبدیل, توسعه, تکامل,

فعال مترادف،