قدرت مترادف


قدرت مترادف اسم فرم

  • اراده، عزم خواهد شد شکیبایی تحمل تداوم چقرمگی سرسختی stoutness دوام مقاومت stick-to-itiveness ستون فقرات استقامت, guts.
  • قدرت اثر effectuality، قابلیت، ظرفیت، شایستگی، کفایت، شدت، غلظت، forcefulness، توان، کالیبر، ضربه، پانچ، نیش.
  • قدرت سر ممکن است، vim، تناسب اندام، ستبری، انرژی، صحت، انرژی و زنده دلی، نیرومندی، استقامت، zip، عضله.
  • قدرت قدرت, اثر نیروی، ظرفیت، اثر، پتانسیل، قابلیت، دانشکده، توانایی، انرژی، قدرت، عضله، شدت.
  • قدرت قدرت، اثربخشی، شدت نیروی، شور، شدت، غیرت، مزه، روح، مشتق اشتیاق, تب و تاب، forcefulness، تاثیر، شور.
  • قدرت کنترل سلطه، نوسان، تسلط، برتری، puissance، فرمان، حاکمیت، حق، هژمونی، حکم، مجوز، شخصی، جداجدا سفارش داده شده.
  • قدرت.
  • قدرت، نیروی، قدرت، انرژی، ممکن است، puissance، تار و پود، عضله، thews، پانچ، فاصله، درایو، vim، مشتق اشتیاق، انرژی و زنده دلی، زندگی، روح، آتش.

قدرت مترادف صفت فرم

  • ورشکسته فقیر بضاعت رعايت مي بی بضاعت، فقرزده، شکست.

قدرت مترادف فعل فرم

  • نیروی پرتاب فشار، شخم، عضله، محوری، ارعاب و تهدید، شیرجه، فشار دهید.
قدرت لینک های مترادف: قدرت,

قدرت مترادف،