مداوم مترادف


مداوم مترادف صفت فرم

  • ، پایدار دائم سر سخت، با دوام، ماندگار مزمن، ineradicable، دیماه، غیر منقول، ثابت، تغییرناپذیر، changeless، بدون تغییر.
  • ادامه پیشرفت، عملکرد، اقدام به جلو حرکت، پیشبرد، عامل، مترقی، مرفه، رشد، توسعه، موفق، قابل اجرا، قابل دوام، آشکار، در حال تحول است.
  • شرکت persevering راسخ حضور۷۰ تن خستگی ناپذیر، ثابت قدم، indefatigable، سر سخت، مصر، importunate، خواستار، pigheaded.
مداوم لینک های مترادف:

مداوم مترادف،